سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ جنایتکارى را نزد او آوردند و گروهى فرومایگان با وى بودند ، فرمود : ] خوش مباد چهره‏هایى که جز به هنگام زشتى و شر دیده نشود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :25
بازدید دیروز :0
کل بازدید :10079
تعداد کل یاداشته ها : 9
103/9/12
10:9 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
علیرضا نجار الانق[17]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
.: شهر عشق :.

شهید حسن فهیمی الانق/انگاه که خالصانه وبی ریا ساکش را-ونمیدانم شاید دست خالی -برداشت اوشنیده بود عده ای می خواهند خاکش رابدزدندغارت کنند بی دلیل وبی قانون.راهی شد تبریز.پدرش حاج قدرت اوهم فهیم بود کشاورزودر انتظار فرزند.......اوحتی یک بارهم در طول جنگ به روستا نیامد مگر درموقع..........این راادامه می دهیم


91/1/26::: 1:56 ع
نظر()
  
  

وکودک شد جوانمردی تنومند وبدون هیچ پروا..وقتی پیرزن دراسمان دنبال اومیگشت میخندید...بیچاره.....ویک روز از قضا افتادمیان معرکه تنها چنان که دست وپا بشکست وشد در خانه اش مهمان وفریادش دگران ان طفل را میخنداندچرابامن نمیسازی؟سوالش را کسی پاسخ نداد ان شب واین بود اول پاییز.زنش چون شیر می غرید ولی یک شیر بی دندان .درد مینالند وگاهی وای مادر وکاهی وای باباویک روزش چوماهی بود بی گردش...وروزی پیرزن امد به بالینش بگفتا مادرت رااوبه ناز اورد ونان را دست بابایت خدا میداد هرشب ..بگو بااسمان باری الهی انت محبوبی .


  
  

دای دیزلریم بوکولمیه اماددور داداش.شعراوسته دورماغاگیمدیرمنه یاناش/اتدیملاریم یورولوب چولده قاشماغا.چون گوزلریم گونشدن اولوبدورقاماش قاماش.

 

 

 


  
  

شاید احساس کودکانه من خیلی کودکانه تر بود انگاه که از پدرم  پرسیدم چرا قصاب گوشتهارا مساوی تقسیم نکرد?اوگفت بزرگ شدی می فهمی .من بزرگ شد  ولی بازهم نمیفهم.اوچرااین کاررامیکند....


  
  

تابرارم دست حاجت رازبند توچنان دعای  مانیز روابرگردان

 


90/9/27::: 2:49 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3      >